فضایی دلنشین برای با هم بودن

بایگانی
نویسندگان

۲۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

صدای اولی نوای اصلی را تعیین می کرد ، دومی صدایی رسا و زیبا بود  و در آخر ، صدایی غمگین و همراه با گریه داشت . هرسه با هم در یک ساز دهنی !!!!!

صدای زیبای ساز دهنی در مقایسه با صدای پیانو بهتر و زیباتر بود و حتی پیانو در مقابل ساز دهنی ساکت شد و فقط صدای ساز دهنی در همه جا پیچیده بود .

وقتی موسیقی  به پایان رسید ، همه او را تشویق کردند . مادر و پدر ، خدمتکاران ، سوزان و حتی ساز دهنی !

ساز دهنی با حسی که در رزا به وجود اورده بود ، او را به وجد می آورد .

موقع خواب شده بود ، رزا و سوزان  در اتاق  جدیدشان بودند .

لباس های خواب را پوشیده و در تخت هایشان دراز کشیده بودند . سوزان با زبان اشاره به رزا گفت :

"مادر و پدرمان خیلی مهربان هستند ."

رزا نیز سرش را به نشانه تایید تکان داد و بعد خوابیدند .

 و این داستان ادامه دارد ...

#بانوی سبز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

 

به طبقه ی وسایل اتاق رفتند و دو تخت آبی  و صورتی خریدند ، دو لیوان طرح دار ، پرده رنگی با طر ح گلهای رز و سوسن  ، یک میز به رنگ آبی  با صندلی هایی به رنگ صورتی  و چند تابلوی زیبا برای  دیوارها خریدند .

برای خرید وسایل مدرسه ی آنها به طبقه سوم رفته و کیف هایی به رنگ های سبز و بنفش ، جامدادی هایی به رنگ های زرد و بنفش ، مدادهایی طرح دار و پاک کن و ماژیک ها و ... خریدند . پس از خرید ، به خانه برگشتند و غذایی خوشمزه و خوش رنگ خوردند .

پس از غذا خوردن ، رزا در خانه اتاق نوازندگی را پیدا کرده و به سوزان گفت : "بیا کمی ساز بزنیم". سوزان هم قبول کرد .

سوزان  رو به روی پیانو نشسته و رزا نیز بر روی نشست و شروع به نواختن آهنگ "در روزی جادویی" از "ریچارد راجرز" کرد و به همراه آن سوزان شروع به نواختن پیانو کرد . اتاق را صدای سازها پر کرده بود ، صدایی آرامشبخش ...

مادر و پدرشان  به آنها نگاه می کردند و از صدای موسیقی لذت بردند .

بیشتر از این که صدای هر دو ساز صدایی زیبا درآورد ، صدای ساز دهنی زیبا بود .

از میان هر دو ساز ، صدای ساز دهنی جلوه ای  دیگری می یافت .

و این داستان ادامه دارد ...

#بانوی سبز 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

 

دیدند زن و مردی  با لباس هایی زیبا جلوی آنها نشسته اند . خانم با زبان اشاره به آنها گفت :

"من خانم آنا ، مادرتان و این هم توماس پدرتان است . من به شما گل دخترا برای شادی خانواده احتیاج

دارم . شما نوازنده های ماهری هستید . ما هم پیانو ، فلوت و ساز دهنی داریم تازه گیتار هم داریم ."

سوزان خوشحال شد و مادر را بغل کرد . رزا هم در فکر فرو رفته بود . به خودش گفت :

"چرا من ؟ چرا من که کم شنوا هستم را انتخاب کرده اند ؟

توماس هم گفت : "سلام رزا و سوزان ؛ من پدر جدیدتان هستم ."

 

وارد خانه مادر و پدر شدیم . بسیار گران و مجلل بود . مثل قصرها بود . سوزان داشت می چرخید و همه اتاق ها را نگاه می کرد .

با زبان اشاره به رزا گفت :" چه اتاق های  بزرگ و زیبایی ! پنجره هایی با پرده های بلند و تک رنگ و اتاق هایی رنگارنگ !"

رزا هم گفت :"بله ! بسیار عالی است ."

سوزان و رزا با هم به خرید وسایل اتاق و خودشان رفتند ، البته با پدر و مادرشان !

وقتی به مرکز خرید بزرگی رسیدند ، به طبقه های لباس های نوجوانان رفتند . در آنجا لباس هایی به طرح گل های باغ خانه و پروانه، لباس هایی ساده و تک رنگ ، لباس  های خواب ، لباس های مجلسی ، لباس های پشمی و گرم و لباس

 هایی براق خریدند .

و این داستان ادامه دارد ...

#بانوی سبز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

 

هر دو هم دیگر را خیلی دوست داشتند و با هم رفتار خوبی داشتند . 

وقتی دعوا می کردند سریع با هم آشتی می کردند . 

هر دو سالم بودند ولی رزا کم شنوا بود . تاکید می کنم کم شنوا ...

رزا از این که کم شنوا بود رضایت نداشت و  تحمل کردن این مسئله که با همه فرق داشت بسیار سنگین بود . هر دو هم در یتیم خانه زندگی می کردند .

با هم سازدهنی هایشان را روی لب هایشان گذاشتند و آهنگ "لالایی  برامس " را از "یوهان برامس" زدند. 

هر دو عاشق این اهنگ بودند .

رزا ، سازش را روی لب های  کوچک نرمش بودند گذاشت . 

آهنگ "وطن زیبا" را زد . همه به باران خیره شده و آهنگ زیبای ساز دهنی گوش می کردند . 

وقتی تمام شد و رزا چشم های سیاهش را باز کرد ، دید همه به او خیره شدند ، همه او را تشویق کردند .

بعد خانم جولیا در را باز کرد و گفت : "رزا و سوزان ، بیایند بیرون ."

هر دو به اتاق خانم جولیا رفتند .

و این داستان ادامه دارد ...

#بانوی سبز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

 

سازش را برداشت و به طرف پنجره رفت . 

تا شروع به نواختن موسیقی کرد ، کسی به پشتش زد . 

برگشت و دید سوزان با همان لبخند همیشگی اش که پر از نشاط و امید بود ، او را نگاه می کند . 

خوشحال شد و او را بغل کرد و گفت :

"تو چجوری با دیگران ارتباط برقرار می کنی ؟"

البته این حرف را با زبان اشاره گفت . 

رزا گفت : همان طور که با تو ارتباط برقرار می کنم . یعنی با زبان اشاره . 

اگر هم بلد نبودند که از دفتر و خودکار استفاده می کنم .

سوزان خندید . سوزان صمیمی ترین دوست رزا بود . 

فقط او بود که همواره با رزا ساز می نواخت . هر دوی آنها ، لاغر ، زیبا ، درس خوان و باهوش ، خلاق و هنرمند بودند .

هر دو سازهای  پیانو ، فلوت و ساز دهنی را بلد بودند .

رزا بیشتر از هر چیز پیانو و ساز دهنی  دوست داشت  و سوزان هم بیشتز  از همه فلوت و ساز دهنی را .

و این داستان ادامه دارد ...

#بانوی سبز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

 

بعضی از ایده ها هم هیجان انگیز است مثل کتاب باغ مخفی از انتشارات قدیانی .

بعضی از آنها هم ترسناک هستند مثل کتاب های دن پروبلاکی که فکر می کنم تیمارستان متروک بسیار داستان معروف و جالبی است .

بعضی از ایده ها هم بامزه هستند مثل کتاب های تام گیتس .

از نظر من ، ژانر کتاب در اولین قدم برای نوشتن کتاب خوب لازم است.

اوایل نوشتن کتاب ، ایده های زیادی دارید ولی موقع نوشتن ، نمی توانید خوب بنویسید چون جملات خوبی نمی نویسید .

تا هر وقت ایده ای دارید ، اصلا عجله نکنید و گرنه تمام ایده هایتان می روند و با برف سال بعد می آیند .

خلاصه ، هیچ وقت موقع نوشتن هول نکنید ...

#بانوی سبز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

 

خستگی ؛ خستگی بیش از حد ! 

ما نویسنده ها خسته می شویم ؛ ولی نه از کارمان ، از نوشتن ، بلکه از نبود ایده !

هرچه تلاش کنید ، ایده های جدید به ذهنتان پرواز می کند .

ایده هایی نه تنها جالب بلکه مختلف .

بعضی از ایده ها ، طنز هستند یا اینکه به صورت کمدی جرقه می زند .

بعضی از آنها هم غمگین و بسیار گریه آور است .

شاید بعضی از ایده هایشان به زیبایی قلب آرام و شناور یک انسان رها باشد .

البته بعضی از آدمها از این ایده ها نتیجه نمی گیرند . پس ایده های زیبایشان ، زشت می شود ‌.

تحمل این نوع آدمها سخت است ؛ ولی بعد از گذشت چند روز یا حتی چند سال ، قلبی که زخم خورده بود ، درمان شود .

بعضی از ایده ها ، عاشقانه است .

مثل رومئو و ژولیت که داستان بسیار معروف شکسپیر است .

پیشنهاد من به شما این است که از آثار شکسپیر غافل نشوید چون بعداز خواندن آنها دنیایتان عوض می شود . 

#بانوی سبز
ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz

 

برخی افراد شما را خشن می دانند ولی آنها نمی دانند که هر فرد ، هر چقدر خشن ، دارای احساس سرشاری است که راه ابراز آن را نمی داند .

خلاصه تمام حرف هایم این است خودتان را دست  کم نگیرید .

چون نویسندگان با دیدن رقص قطره های باران روی شیشه هم متنی زیبا و دلنشین می سازند .

این مهارت را دست کم نگیرید .

#بانوی سبز

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۰
banoye sabz