در جست و جوی آرامش (2) ...
هر دو هم دیگر را خیلی دوست داشتند و با هم رفتار خوبی داشتند .
وقتی دعوا می کردند سریع با هم آشتی می کردند .
هر دو سالم بودند ولی رزا کم شنوا بود . تاکید می کنم کم شنوا ...
رزا از این که کم شنوا بود رضایت نداشت و تحمل کردن این مسئله که با همه فرق داشت بسیار سنگین بود . هر دو هم در یتیم خانه زندگی می کردند .
با هم سازدهنی هایشان را روی لب هایشان گذاشتند و آهنگ "لالایی برامس " را از "یوهان برامس" زدند.
هر دو عاشق این اهنگ بودند .
رزا ، سازش را روی لب های کوچک نرمش بودند گذاشت .
آهنگ "وطن زیبا" را زد . همه به باران خیره شده و آهنگ زیبای ساز دهنی گوش می کردند .
وقتی تمام شد و رزا چشم های سیاهش را باز کرد ، دید همه به او خیره شدند ، همه او را تشویق کردند .
بعد خانم جولیا در را باز کرد و گفت : "رزا و سوزان ، بیایند بیرون ."
هر دو به اتاق خانم جولیا رفتند .
و این داستان ادامه دارد ...
#بانوی سبز