هول نشو (13) ...
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ق.ظ
فصل ششم ...
منو یادتونه؟
به خانه که رسیدیم ، به مامان و بابا همه چیز را توضیح دادیم و گفتیم اگر می شود من و بیلی با هم ازدواج کنیم و مامان هم گفت : « چرا که نه ! اصلا عروسی هردو زوج را با هم می گیریم ! »
من و سوزی با هم گفتیم : « نه ! » بعد بابا گفت : « باشه . هرکی مال خودش . »
موقع عروسی آقای آیلستی و سوزی مامان گریه کرد . بیلی و من هم به همه گفتیم که قرار است ازدواج کنیم .
همه به هم تبریک گفتیم و قبری که به جای سوزی گذاشته بودیم را کندیم .
***
سال بعد
« بالاخره من و بیلی ازدواج کردیم ! »
#بانوی سبز
۹۹/۰۱/۱۳