در جست و جوی آرامش (6) ...
سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۰۰ ق.ظ
صبح که بیدار شدند لباس های نو و زیبایشان را پوشیدند و به اتاق صبحانه خوری رفتند .
رزا مادرش را آشفته و نگران ، در حال صحبت با یکی از خدمه دید و سوزان به کنار مادر رفته و گفت :
"مادر ، اتفاقی افتاده؟"
مادرگفت :" هیچی جان دلم ! برو در جای خودت کنار پدر بنشین ."
سوزان پذیرفت و بعد رفت . حالا رزا تنها بود .
ولی چیزی نمی شنید .
وقتی داشت به اتاق صبحانه خوری می رفت ، اتاق بسیار زیبا و نورانی مادر دید .
رفت داخل و کاغذی را روی میز دید .
آن را برداشت و خواند .
و این داستان ادامه دارد ...
#بانوی سبز
۹۸/۱۲/۲۰